جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی

ساخت وبلاگ
مولای من سلام ...ظهور شاید چیزی مانند مرگ باشدیعنی هرکس آن را منحصر به خود تجربه می‌کندآنی که بر شانه کسی می‌کوبند که فلانی برخیز؛ نوبتِ ظهور توستآنگاه حتی مجال خداحافظی و وداع با عزیزان نیست و فقط باید شتافتاما نه ... انقدرها هم بی‌مقدمه نیست! شاید از مدتها قبل از ظهورآرام آرام غیبتِ دنیا در قلب فردِ منتظر آغاز شده باشد ...کوله‌بارش را برچیده باشد و منتظر آن روز که بگویند: حالا نوبتِ سفر تو فرا رسیده است!جمعه ششصد و چهل و پنجمپایان رجب است و عجب ...از تنگنایِ دنیا ... عجب! جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 17:02

مولای من سلام

الحمدلله که بلندای حب، به غیب رسیده است

چه بسیار که حب‌شان به شعاع نگاه‌شان بود و بس

جمعه ششصد و چهل و ششم، واپسین جمعه از بهمن سال دو بود

جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 17:02

۶۴۷مولای من سلام ...اگر غیبتِ صاحب‌الامر را حاصل از اراده عامد بدانیم – که چنین است – آنگاه قرینه است بر ضرورت. چراکه اضطرار به اراده مطلق منتسب نمی‌شود. و کدام ضرورت؟ قرینه است بر اینکه غیبت به شخص بر نمی‌گردد بلکه یک «ساحت» ضرورتا و باید غایب باشد؛ و آن ساحت امر است.جناب جاناستنتاج از مقدمات گفته و ناگفته‌ام این بود که امر به نحو عام، ظلم است. برای «خاص» نیازمند اقامه دلیل متقن هستیم. ظلم به چه معنا؟ به معنای مداخله در ربوبیت. چنان که نزدیکترین عالم به رب عالم امر است و روح و قرآن متعلق بر این عالم. آنکه امر را به اراده خود مقید کند به دیگر منظر، امر را از اراده کل ساقط کرده.یا امانچه کنیم که این ادله ختم به بی‌عملی نشود؟ پاسخ چنین فهمیدم که امر مغایر عمل نیست. امر مغایر تحمیل عمل به غیر است. غیبت امر به معنا توجه به حضور آن برای خویشتن است. امر باید در عملِ من ظهور یابد اما این دریا را کرانه‌ای هست چنان که عقل مرا کرانه‌ای هست. کرانه تا کجاست؟ تا آنجا که برسد به امر بر غیر.جمعه آغازین اسفند سال دو گذشت و مشق ششصد و چهل و هفتم تقدیم شد. به تصحیح و دلالت شما امیدوارم. جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 17:02

مولای من سلام ...این جمله به نحو غریبی بر زبانم جاری بود: هاعلی‌بشر کیف‌بشر!مناقشه بر سر «کیفیت» بشر بودگی است. ششصد و چهل هفته بر تیمار و تربیت مشغولم هنوز هزار راه ناپیموده باقی است. سکوت بر مطلب محرم‌تر است تا سخن و به نیمه دی‌ماه سال دو سخن را به همین مختصر تمام می‌کنم. جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 1:43

۶۴۱مولای من سلام ...دل‌آبادِ رجبم. ششصد و چهل و یکمین هفته نیز منتهی به بیست و دوم دی و در آستانه رجب به پایان رسید. چشمانم در کلمات گرفتار می‌شود و نمی‌توانم به مرور سریع از آیات عبور کنم. اینگونه است که باید ختم رمضانی را از ابتدای رجب آغاز کنم و فردا نیز آغازی دیگر است. جولان تنگ‌نظری و قحطی گشودگی است. مرا با غیب مانوس بخواهید.آقاجانقرآن اگر مجالی باشد برای خواندن خویشتن آنگاه عجب سیر شگفت انگیزی خواهد شد. گویی خویشتن را در منازل مختلف تجربه می‌کنیم. گاه فرعون می‌شویم و گاه موسی و گاه قارون و گاه خضر. مبادا از این جماعتی باشم که هرچه ابراهیم و عیسی است را به خود ارجاع می‌دهند و هرچه فرعون و نمرود را به غیر. آنکه بر خود غایب است دستش به جهان نیز نخواهد رسید. جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 1:43

مولای من سلام ...جمعه اول رجب است و جمعه پایانی از دی‌ماه سال دوششصد و چهل و دو هفته پیموده شده و راه باقی است.درختی به ثمر رسیده و جمعی در سایه‌اش آرام گرفته‌اند. سایه از شماست و جلوه غیب آن است که رحمت را به دیگری منتسب می‌کند. مانند گل معطری که در اتاق است و فضا را عطرآگین کرده اما آنکه تجربه گل نداشته باشد نمی‌داند عطر به کدام شیء منتسب است. اینجا نیز همان قاعده جاری است و کسی که تجربه گل نداشته باشد، حتی در فرض ادراک رایحه، از یافتن منشاء آن ناتوان است مگر به شرط «طلب».و اما پس از طلب، مشامش به اعتبار «شدت فیض» به گل نزدیک خواهد شد چنانکه در ازای فاصله بو به خاموشی می‌رود و در ازای تقرب شعله می‌گیرد. قبض و بسط‌های آدمی را می‌توان نماد جستجوگری دانست. رفته رفته مجال «بسط»‌ بیشتر می‌شود چون مشام مهذب می‌یابد که کدام سو شدت بو بیشتر و کدام سو کمتر است و امید آنکه عاقبت این جستجوها، وصل باشدبوسنده‌ی روی ماهتان هستم ... رجبم را پربار بخواهید جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 1:43

مولای من سلام ...هفته ششصد و سی و هشتماولین روز از زمستان سال دوآسمان ابری و دریا طوفانی استخواب دیدم مرگی را که زندگی هزاران نفر را دگرگون خواهد کردآشفته می‌خوابم و آشفته‌تر بیدارم. مثل کسی که کوهی پرشیب را بالا آمده دیگر برایم سخت است که پشت سرم را نگاه کنم و در اعماق دره عمر بنگرم. ششصد و سی و هشت هفته ... یعنی سپری شدن آنچیزی که دیگران جوانی خطابش می‌کنند. اما من سهمم از جوانی را نچشیدم. کاش سهم من از جوانی پیش رو باشد و نه پشت سر جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 13:21

مولای من سلام ...امروز در احوال جمعی از پیران ِپیرامونم مرور کردم. کسانی که عمری را به سر برده‌اند و زیسته‌اند. جالب که در انبوه کسانی که می‌شناختم حتی یک نفر را نیافتم که به سه فضیلت آراسته باشد اما در رزق دچار کاستی باشد. یکم، خوش‌خلقی؛ دوم، امانت‌داری و سوم؛ بخشندگی. هفته پانصد و پنجاه و هفتم به میلاد شما سپری شد. گاهی دلم برای آن تصویر گنگ و کودکانه از ولیّ تنگ می‌شود. همان آقایی که دیدنش در خواب و بیداری غایت آمال آدمی باشد. چقدر همه چیز دگرگون می‌شود از زمانی که ولیّ، از اسطوره‌ای دیدنی به صراطی پیمودنی و اسوه‌ای زیستنی تبدیل می‌شود!‌ حقیقت «اسوه»‌ را نمی‌فهمد کسی مگر آنکه از پس حل مساله «فردیت»‌ در خلقت برآمده باشد. هفته پانصد و پنجاه و هشتم را به تمنای فهم مضاعف و عمل به قواره فهم آغاز می‌کنم جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:12

مولای من سلام ...آخرین جمعه از سال یک - به تاریخ بیست و ششم اسفند ماه - رسید. روزها و شب‌ها و ماه‌ها و سال‌ها چنان می‌گذرد که انگار سنگی را در چاه انداخته باشند. بی‌وقفه فرو می‌رود و دیر یا زود است که صدایی از ته چاه بلند شود ...مـــــــــــــــــــــــــــــرگ ...سال خوبی بودچرا خوب نباشد سالی که در آن قد کشیده‌ایم، درد کشیده‌ایم، بزرگ شده‌ایم، دل بسته‌ایم، آدم ساخته‌ایم و راه پیموده‌ایم و متنبه شدیم و حرف‌ها خواندیم و سطرها نوشتیم و کلمات گفتیم و دوست‌ها یافتیم و لبخندها نشانده‌ایم ... چرا خوب نباشد؟ سال خوب است چنان که باید و آنکه هنوز خوب نیست آنچنان که باید؛ منم ...دلخوشم به اینکه چیزهای بیشتر در مورد خودم می‌دانم. امیدوارم به اینکه مهلتم به سر نرسیده باشد و هنوز مجال داشته باشم برای جبران مافات و شکر نعمات. آقاجانم ... جمعه پانصد و پنجاه و هشتم را به تشکر تمام می‌کنم. سپاس که هیبت شما بر من پوشیده ماند تا بتوانم چنان خام و عامیانه؛‌ سالها برایتان بنویسم. اگر هیبت شما مکشوف بود زبان به کلمه نمی‌نشست و دهان از بهت بسته نمی‌شد. قدردانم و سال پیش رو را و خودم را و اهلم را به خدای شما می‌سپارم جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:12

مولای من سلام ...جمعه آغازین سال هزار و چهارصد و دو و جمعه آغازین رمضان سال هزار و چهارصد و چهل و چهار و هفته پانصد و پنجاه و نهم از مشق من است. یادم آمد که حوالی شانزده سالگی از مردی که اهل سلوک بود و به ما مشق خط می‌داد پرسیدم که معمول است توصیه می‌کنند برای سلوک عملی از ذکر لااله الا‌الله باید آغاز کرد و شما هم همین نظر را دارید؟ گفت خیر! قبل از آن باید لاحول ولاقوه الابالله سپری شده باشد. همینطور که سرمشق می‌نوشت به وهم عوامانه خودم پرسیدم چند مرتبه و در کجا باید گفت؟ حالا بعد از بیست و چند سال انعکاس پاسخ او در ذهن من چنین مانده که گفت: توجه عدد ندارد! بلکه مدام است و مکان ندارد بلکه همه‌جا است.آقای منحالا بعد از این سالها به این معنا متوجه شده‌ام که مشقت زندگی به سبب داعیه عملی فاعلیت است. توحید افعالی انسان را به آرامشِ سپردگی می‌رساند. سپردگی نه بی‌مسئولیتی است و نه بی‌عملی بلکه چیزی فراتر از این کلمات است. هنوز از عهده تبیین این امر در قامت کلمات بر نیامده‌امحضرت جانبرای نخستین بار است که بدن خود را در تحمل روزه ناتوان می‌بینم و انگار جسم تحلیل رفته است. نمی‌دانم اصرارم به مداومت بر روزه‌داری از ایمان است یا عُجب! چیزی در جانم میل دارد بر اینکه همچنان فخر کند بر نداشتن روزه قضا و می‌دانم که این طاعت نفس است و در مقابل همین هم می‌تواند بهانه باشد برای تن ندادن به دشواری طاعت. جایی خوانده بودم که از آثار غلبه جسم بر روح آن است که بدن طاقت طاعت را از دست خواهد داد و چه کنم وقتی در مبانی به بطلان تفکیک این دو از هم می‌رسم. گاهی آنقدر در سردرگمی فرو می‌روم که دلم برای جهالت غلیظ سابق تنگ می‌شود. چقدر زیستن در جهالت رقیق دشوار است. نه چنان سیاه است که هیچ چیز دیگری دیده نش جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی...
ما را در سایت جمعه سیصد و بیستم و پنجم: فرسودگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomenevisi بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:12